من حیاط مدرسه ای هستم که دانش آموزان زیادی در اون بازی و شادی میکنند.
من از اینکه بچه ها درونم بازی و شادی میکنند خیلی احساس خوبی دارم.
ولی گاهی،از دست بچه ها ناراحت میشم..
اون ها به جای این که اشغال هایشان رو در سطل آشغال بریزند و حیاط مدرسه را تمیز نگه دارند،پوست خوراکی ها و باقی مانده خوراکی هایشان را در زمین رها میکنند و میرند..
از این که بعضی مدرسه ها حیاط کوچیکی دارند خیلی ناراحتم،ای کاش حیاط همه ی مدرسه ها بزرگ بود..پر از درخت بود،تاب و سرسره داشت،وسایل بازی داشت تا همه ی بچه ها از آن لذت زیادی ببرند.کاش نیمکت های زیاد و چوبی زیبایی بود که وقتی بچه ها خسته شدند روی آن بشینند.. کاش توی همه ی مدرسه ها چمن های زیبا و گل های زیبایی داشت.کاش در حیاط همه ی مدرسه ها سایه بون هایی بود که موقع گرما زیر آنها وایستیم .